نويسنده: مصطفي مستور
روی ماه خداوند را ببوس
چاپ اول؛ اسفندماه 1379
چاپ دوم؛ مردادماه 1381
چاپ سوم؛ مردادماه 1382
چاپ چهارم؛ دی ماه 1382
چاپ پنجم؛ اسفند ماه 1382
چاپ ششم؛ خردادماه 1383
چاپ هشتم؛ آبان ماه 1383
چاپ نهم؛ دی ماه 1383
چاپ دهم؛ مردادماه 1384
چاپ یازدهم؛ آبان ماه 1384
چاپ دوازدهم؛ بهمن ماه 1384
چاپ سیزدهم؛ مردادماه 1385
چاپ چهاردهم؛ مهرماه 1385
چاپ پانزدهم؛
آذررماه 1385
چاپ شانزدهم؛
بهمن ماه 1385
چاپ هفدهم؛
اسفندماه 1385
چاپ هجدهم؛
اردی بهشت ماه 1386
درباره كتاب:خداوند كجاست؟»؛ «اگر خدايي هست، پس چرا
فقر و خشونت و جنگ در جهان است؟». اينها سوالاتي است كه قرنها در ميان
فلاسفه و روحانيون اديان مختلف مطرح شده است، اگرچه فلسفه همواره با تكيه
به روش استدلالي و شك -انديشانه سعي در اثبات خدا دارد، اما دامنه اين
اثباتگرايي در ادبيات هم وجود دارد؛ يعني ادبيات هم به سعي و فهم خود؛
ميخواهد به مكاشفه خداوند برود.
خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا) ـ رضا قنبري: داستان بلند «روي ماه خداوند را ببوس»
با محور قراردادن شخصيتي كه سابقا مذهبي بوده و حالا به خداوند شك كرده
است؛ موضوعاتي چون تقدير و مشيت الهي، مرگ و عشق را دنبال مي كند.
«يونس»
از سويي با معنا و مفهوم مرگ دست به گريبان است و سعي دارد براي خودكشي
«دكتر پارسا» دلايل جامعه شناختي پيدا كند! از سويي ديگر همين معماي مرگ
«پارسا» و نوشتن تز دكترايش درباره دلايل خودكشي او، شرط ازدواج او با
«سايه» است؛ اما اين دو مفهوم (عشق و مرگ) زماني براي «يونس» تبديل به
وادي حيرت و تلخكامي ميشوند كه او در شكي عميق به سر ميبرد: «آيا
خداوندي هست؟».
اين سوال و درگيري ذهني شخصيت داستان با آن؛ نه
تنها پاسخ يا آرامشي براي او نميآورد، بلكه سبب اندوه و تنهايي او
ميشود؛ اندوه بيتكيهگاهي و تنهايي ناگزيري كه ناشي از شك بزرگ اوست.
نقطه
مقابل «يونس»، دوستش «عليرضا» است كه حتي وزن فرشتهها را بر شانههايش حس
ميكند و حضور خدا را حس و لمس ميكند. «مصطفي مستور» با روبهروي هم قرار
دادن اين دو شخصيت؛ سعي در ايجاد فضايي سوالبرانگيز و دو قطبي داشته است،
اما موضوع جالب توجه اين داستان بلند و نگاه «متعهدانه-روشنفكرانه»ي
حاكم بر آن، سواي هم مطرح ميشود؛ آيا نويسنده براي رساندن داستان به
منظري فلسفي-اخلاقي-عرفاني، به شعارگرايي متمايل نشده است؟ آنچه كه
لابهلاي اين داستان بلند ديده ميشود؛ نوعي شعارگرايي و سطحينگري در
ارايه تفكر و نوشتار روشنفكرانه است.
نويسنده در بيان دلايل و
سببهاي «شك-انديشي» شخصيت داستان كوتاهي ميكند و به ما نشان نميدهد
كه او چرا و چگونه به شك رسيده است؟، يا اين كه شخصيت مقابل او «عليرضا»،
چرا به آن عرفان ناب و بزرگ دست پيدا كرده؟ «مستور» گاه حرفهاي شخصيتها
را بسيار شتابزده مينويسد و ريشه رفتارهاي آنها، در حرفهايشان كشف و
استنباط نميشود...
با اين حال، 21 بار چاپ شدن اين داستان بلند در مدت 7
سال، نشانگر ارتباط خوب مخاطبان با اين كتاب است. گره خوردن سه مفهوم
«مرگ»، «عشق» و «ايمان» درگيري ذهني-عاطفي آدمهاي داستان با اين سه
مفهوم؛ فضاي داستاني خاصي را توليد كرده كه احتمالا در جذب مخاطب براي اين
كتاب تاثير داشته.
«روي ماه خداوند را ببوس» به نوعي در حد فاصل
داستانهاي عامهپسند و داستانهاي روشنفكرانه خاصپسند قرار دارد؛ زبان و
شيوه پرداخت داستان نه به دشوارنويسي و خاص پسندي كشانده ميشود و نه به
سطحينگري و بيمايگي ادبي متمايل است. شايد به جرات بتوان گفت استقبال
بسيار خوبي كه از اين كتاب شد؛ مديون حفظ همين موازنه و حركت در حد ميانه
است