Thursday, 2024-11-28, 11:33 PM

خوش آمديد

Main | Registration | Login
Welcome مهمان
RSS
آرشیو موضوعی
تاریخ ایران و جهان [0]
داستان و رمان [6]
عرفان [0]
اخلاق و فلسفه [2]
خاطرات و شخصيتها [0]
ديني و مذهبي [4]
علوم اجتماعي [0]
ادبيات فارسي [0]
داستان كوتاه [21]
سياسي [0]
شعر [1]
متفرقه [0]
نظرسنجی
نظرتون درباره اينجا؟
Total of answers: 35
آمار
Login form
موزیک آنلاین
جستجو
دوستان
  • Create your own site
  • كتابخانه


    Main » Articles » داستان كوتاه

    بازي
    جارچي‌ها را روانة كوچه و بازار كردند تا به مردم اطلاع بدهند كه می‌توانند هر كاري دلشان می‌خواهد بكنند.

    جارچي ها براي رساندن اين خبر به مردم، به مراكز تجمع اهالي شهر رفتند و با صداي بلند به مردم گفتند:”آهاي مردم! آهاي ... ! بدانيد و آگاه باشيد كه از حالا به بعد هيچ كاري ممنوع نيست.


    مردم كه دور جارچي ها جمع شده بودند، پس از شنيدن اطلاعيه، پراكنده شدند و بازي الك دولك شان را از سر گرفتند.


    جارچي ها دوباره اعلام كردند: “می‌فهميد! شما حالا آزاد هستيد كه هر كاري دلتان می‌خواهد، بكنيد.


    اهالي جواب دادند: “خب! ما داريم الك دولك بازي می‌كنيم.


    جارچي ها كارهاي جالب و مفيد متعددي را به يادشان آوردند كه آنها قبلاً انجام می‌دادند و حالا دوباره می‌توانستند به آن بپردازند.


    ولي اهالي گوش نكردند و همچنان به بازي الك دولك شان ادامه داند؛ بدون لحظه‌اي درنگ.


    جارچي ها كه ديدند تلاش شان بی‌نتيجه است، رفتند كه به اُمرا اطلاع دهند.


    اُمرا گفتند:”كاري ندارد! الك دولك را ممنوع می‌كنيم.


    آن وقت بود كه مردم دست به شورش زدند و همة امراي شهر را كشتند و بی‌درنگ برگشتند و بازي الك دولك را از سر گرفتند

    Category: داستان كوتاه | Added by: 20 (2009-01-28) | Author: Ehsan
    Views: 480 | Rating: 0.0/0
    Total comments: 0
    Name *:
    Email *:
    Code *:
    Copyright MyCorp © 2024