Thursday, 2024-11-28, 9:39 PM |
|
|
Welcome مهمان RSS |
|
|
|
دست نوشته ها
Main » 2009 » January » 30
سلام
نمی دونم الان صدامو می شنوی یا نه؟ یه سال گذشت چقدر زود
گذشت،امروز هیچ کس باورش نمی شد یه ساله از ما دور شدی،راستی بهت اونجا خوش می گذره؟ آقاهه که اومده بود سخنرانی می کرد خیاله
من یکی رو کمی راحتر کرد می گفت چون قبلنا سختی کشیدی حالا دیگه دوران راحتیته.
یادته به من گفتی رادیکال؟ یادته چقدر سر به سرم میذاشتی؟
دیگه کمتر کسی بهم میگه رادیکال شاید چون تو دیگه نمیگی!
میدونم از دست من دلخوری چون روزایی که سختی می کشیدی
نیمدم دیدنت هی خودمو با درگیری روزمره سرگرم کرده بودم.
تو خیلی خوب بودی هیچ کس ازت دلخوری نداشت همیشه سرت تو
کار خودت بود و میرفتی
دانشگاه ومیومدی خونه درس می خوندی. راستی چند تا واحدت برای
لیسانس مونده بود؟ اونجا هم فقط به مدرک نگاه می کنن؟
عمه تو این یکساله خیلی شکسته شده دیگه رمق گذشته رو
نداره آخه تو همیشه همدمش بودی علی و عادل که میرن سرکار و دانشگاه اون تنها تو خونست.
سمانه تو رفتی و خاطراطت یکی یکیشون تو ذهن تک تک ماست از
اون روزایی که بچه
بودیم و خاله بازی میکردیم من بچه میشدمو تو خاله تا صبحایی که دم در خونه برای دانشگاه رفتن منتظر ماشین
وایمیستادی
تو به ما نمی رسی ولی همه ما به سمت خدایی که تو رفتی
پیشش خواهیم اومد.
Views:
568
|
Added by:
20
|
Date:
2009-01-30
|
| |
|
|