لابلای این منطقهای جاوا که گاهی اوقات خستم می کنه که یه حرف رو کوچیک یا بزرگ زدم توی. این شرکتی روز به روز خسته ترم میکنه و گریزون تر...هی به خودم میگم تا عید بیشتر نیست ولی بعدش چی؟! سکوت باریدن اولین برف آرومم می کنه و انتظار بیجای بعضیها حالمو به هم میزنه،همش پشت این میز نشستم روزگار شده فایرفاکس و خسته نباشید گفتنای آدماو حرفای تکراریشون... تنها تغییر برفی بود که از لای پنجره تو میومد،ساختمون اینجا دیگه مثل آدماش شده ،نه این کارس نه دیگه رمقی براش مونده
راست میگه بنده ی خدا ! این متن شبیه یک دست نوشته ی واقعیه . . . . . . این تکرارها خستگی آدمو چند برابر می کنه ، مخصوصا این روزها که همه چیز تکراری شده و کسی هم به روی خودش نمی ره ! چون خودشونم با قلم موی / تکرار / رنگ خوردن...