اتفاقي بعد از مدتها از سر بي خوابي تو 360 گشت مي زدم كه مطلب تو بلاگ مهدي به شدت منو به فكر برد:
سلام فاحشه
تعجب کردي ؟... میدانم در کسوتِ مردان آبرومند، اندیشیدن به تو
رسم، و گفتن از تو ننگ است! اما میخواهم برایت بنویسم. شنیده ام، تن
می فروشی، برای لقمه نان! چه گناه کبیره ای…!
میدانم که
میدانی همه تو را پلید می دانند، من هم مانند همه ، راستیروسپی! از خودت پرسیدی چرا اگر در سرزمین من و تو، زنی زنانگی اش
رابفروشد که
نان در بیارد رگ غیرت اربابان بیرون می زند! اما اگر همان زنکلیه اش را بفروشد تا نانی بخرد و یا شوهر زندانی اش آزاد شود این «ایثار» است! مگر هردو از یک تن نیست؟ مگر هر دو جسم فروشی نیست؟ تن در برابر
نان ننگ است! بفروش ! تنت
را حراج کن… ! من در دیارم
کسانی را دیدم که دین خدا را چوب میزنند به قیمت دنیایشان! شرفت را شکر،
که اگر میفروشی از تن می فروشی نه از دین شنیده ام
روزه میگیری، غسل میکنی، نماز میخوانی، چهارشنبه ها
نذر حرم امامزاده صالح داری، رمضان بعد از
افطار کار می کنی، مُحرَم
تعطیلی! مناز آن میترسم که روزی با ظاهری عالمانه، جمعه بازار
دین خدا را براه کنم،زهد را بساط
کنم، غسل هم نکنم، چهارشنبه هم به حرم امامزاده صالح نروم،پیش از افطار و پس از افطار مشغول باشم، محرم هم تعطیل نکنم! فاحشه !!!… دعایم کن و نظر محمد: من از این نمیترسم که قبل و
بعد افطار باز باشم ، یا محرم تعطیل نکنم ، از این میترسم که حجت خدا زندستو روی
زمینه ، بین ماها داره زندگی میکنه ، و من به یه فاحشه التماس دعا بگم .