محمد علیخانی* : چه در دوران نمایندگی مجلس و چه پیش ازآن؛ بارها و بارها ،بر اساس همان انگیزه ای که هر شهروند را به نقد و اصلاح جامعه خودش وامی دارد ،نوشته ام و اکنون نیز هرگاه نیاز باشد از آن کاستی هایی که رفع آن باید جزو ضرورت ها باشد،سخن می گویم ؛هرچند اگر زمانی این نوشته ها از جنس نقد بوده است، تلاش کرده ام که از هرگونه حب و بغض به دور باشد. اکنون نیز که این چند سطر را می نویسم، بیش از آنکه به دنبال ارایه آمار و یا تاکید بر فلان شاخصه و فلان دلیل اقتصادی یا سیاسی پیچیده و آکادمیک برای اثبات کاستی های رو به افزایش جامعه باشم ، به مساله ای اشاره می کنم که چند روزی است فکر مرا به خود مشغول کرده است.
چند روز پیش درجلسه ای ، آقای قالیباف - شهردار تهران - مطلبی با این مضمون نقل می کرد که :"به تازگی برای سرکشی از منطقه ۱۸ شهرداری به این منطقه رفته بودم که چشم ام به اطلاعیه کوچکی افتاد که پشت شیشه یک نانوایی نوشته شده بود:« از دادن نان نسیه معذوریم».
معلوم بود که در این محله مردم حتی برای خرید نان هم به نسیه روی آورده اند(توجه داشته باشید که سخن از محله ای در ام القرای جهان اسلام است). در مورد این اطلاعیه پرسیدم و فهمیدم که شدت فقر مردم این منطقه از پایتخت -یکی از غول های نفتی جهان- بدان حد رسیده است که مجبورند فرزندان خود را برای خرید نان نسیه به نانوایی بفرستند ونانوایی دل رحم هم برای آنکه کمکی کرده باشد به فروش نسیه نان تن داده است اما افزایش میزان این دسته مشتریان کار را به جایی رسانیده بود که وی هم مجبور شده بود برای جلوگیری از ضرر بیشتر، آن اطلاعیه را به شیشه بزند."
آقای قالیباف ظاهرا از نانوا خواسته است که آن اطلاعیه را بردارد و بدون اینکه به مردم اطلاع بدهد و باعث هجوم آنها بشود،همچنان نان نسیه را به آن عده نیازمندی که برای خرید نان می آیند ،بدهد اما این مقدار را لیست کند و پول آن را از شهرداری بگیرد.
در اینجا سخن من نه مرثیه سرایی برای آن دسته انسان بینواست و نه قهرمان ساختن از آقای قالیباف، چراکه می دانم ،ایشان بر اساس شناختی که از وی دارم؛می داند که درد این مردم - که زمانی با وعده آمدن پول نفت بر سر سفره ها دل به شعارهای آنچنانی دادند - با پرداخت پول چند عدد نان حل نمی شود، بلکه سخن من با رییس جمهور محترمی است که اگرچه بسان هر ایرانی دیگری رفاه این مردم و آسایش آنان را از صمیم قلب می خواهد وبی تردید تلاش وی نیز برای تحقق این مساله است، اما هنوز برای جامه عمل پوشاندن به این آرزو راه خطا را می رود.
من نمی دانم که مشاوران آقای احمدی نژاد به جز آمار محبوبیت روز افزون وی در کوچه پس کوچه های کاراکاس ،چه آمارو ارقام دیگری را از وضعیت اقتصادی واقعا وخیم و اسف انگیز آحاد مردم ایران به ایشان ارایه می دهند، اما دست کم از برق نگاه آقای احمدی نژاد وقتی که از دستاوردهای دولت خود و یا نتایج پربار سفرهای استانی و یا آن کودک آمریکایی که با زبان اسپانیولی(!) وی را در خیابان های نیویورک نشان می داده و می گفته:« محمود... محمود»، سخن می گوید؛ پیداست که هنوز فاصله زیادی با واقعیت های موجود دارد و بر این اساس باید گفت ؛مرد عدالت خواه دولت در اجرا و حتی برنامه ریزی اقتصادی -که بودجه نفت ۱۴۰دلاری را به همراه داشت و برخلاف خاتمی از این حیث دچار مشکل نبود که با نفت بشکه ای ۱۰ دلار چه برنامه ای بریزد و یا بر خلاف آقای هاشمی، دغدغه بازسازی پس از یک جنگ فرسایشی با بیگانه را نداشت- به شدت اشتباه کرده است و اکنون برای مردم ما جز، همان کلمات تکراری که با نفی مدیران قبلی آغاز و وعده افشای نام دانه درشت ها ادامه و ارایه آمار انتزاعی، خاتمه می یابد ،چیزی در بساط باقی نمانده است .
قصد ندارم این درد را دوباره در قالب کلماتی که احساس خوشایندی را ایجاد نمی کنند، برزبان بیاورم اما حالا که در میان به اصطلاح برخی روشنفکران ما آرزوی «نیامدن خاتمی » مُد و در میان تمامیت خواهان «آمدن اش » به کابوس تبدیل شده است،ای کاش دست کم آقای احمدی نژاد با آن همه عُدّه و عِدُه ای که در اختیار دارند،به جای آنکه از اشتیاق کودکان اسپانیولی زبان نیویورک(!)،فقرو فلاکت کودکان بولیویایی و.... سخن بگویند ،سری هم به برخی نانوایی های محله های پایین شهر می زدند تاببینند که واقعا در این روزها ...کی خسته است؟!
*عضو فراکسیون اقلیت مجلس هفتم
|