صادق زیبا کلام با اشاره به این جمله از رهبر معطم
انقلاب که «من نفرین میکنم دستهایی را که میخواهند جنبش دانشجویی ساکت
باشد»، گفت:«بر خلاف فضای حاکم بر دانشگاه تهران در سال 76 اگر به همان
دانشگاه بیایید و بگویید امروز یکی از جناح راست و یکی از طرفداران آقای
خاتمی مناظرهای دارند در مورد انتخابات سال آینده، به تو میگویند، هنوز
دنبال این حرفها هستی؟،دانشجویان ما به شدت غیر سیاسی شدهاند و این
مرحله ایی جدید است و من اکراه دارم که لفظ جنبش را برای آن به کار برم.»
به گزارش خبرنگار پایگاه خبری یاری از مشهد، دكتر صادق زيبا كلام در
مراسم روز دانشجو که در دانشگاه غیرانتفاعی سجاد مشهد برگزار شد، درخصوص
جنبش دانشجويي و چگونگي و چرايي آن، گفت:«جنبش دانشجویی را در پنج مرحله
میتوان مورد بررسی قرار داد . مرحله اول، جنبش دانشجویی شکل گرفت. از دهه
بیست پس از سقوط رضاشاه در ایران یک فضای نیمه باز سیاسی به وجود آمد این
مقطع، مقطعی است که فضای سیاسی کشور بسیار ملتهب بود و تمامیت ارضی کشور
در کردستان و آذربایجان در معرض خطر قرار داشت. نهضت ملی شدن صنعت نفت به
وجود آمد.»
این استاد دانشگاه ادامه داد:«اولین جوانههای اسلامگرایی جدید و مدرن
در ایران در این دهه شکل میگیرد و بالاخره دههای است که چپ مارکسیست در
ایران در قالب حزب توده متولد میشود. بنابراین این دهه بسیار مهمی در
تاریخ معاصر ایران است، علاوه بر این ها پدیده دیگری که به نظر من مهم
است، تولد جنبش دانشجویی است.دانشگاه تهران در سال 1313 و حدود یک دهه بعد
از آن دانشگاه پلی تکنیک تأسیس شد.بعد از آن مصادف بود با خفقان و اختناق
شدیدی که حکومت ایجاد کرده بود و دانشگاه عملاً به لحاظ جنب و جوش سیاسی و
اجتماعی ساکت بود، مثل همه عرصههای دیگر کشور.»
وی همچنین افزود:«پس از سقوط رضاشاه نهادهایی متولد و وارد تب و
تابهای سیاسی اجتماعی میشوند از جمله دانشگاه. از آنجا که جلودار تفکرات
سیاسی و اجتماعی در آن مقطع مارکسیسم بود جنبش دانشجویی نیز در آن مقطع به
شدت ملهم از افکار و عقاید حزب توده و مارکسیسم بود. در آن برهه از زمان
هر شاعر، نویسنده، متفکر و هر کسی که در عرصه هنر و اندیشه حرفی برای گفتن
داشت یا عضو حزب توده بود یا متأثر از آن، بنابراین جنبش دانشجویی به
تعبیری در بستر جریان چپ در ایران متولد میشود.»
این استاد دانشکده علوم سیاسی دانشگاه تهران تصریح کرد:«در اواخر دهه
20 که نهضت ملی شدن صنعت نفت در ایران به وجود آمد و نهایتاً به کودتای 28
مرداد 32 ختم شد، عملاً فضای سیاسی کشور به شدت محدود میشود. حزب توده
غیر قانونی اعلام میشود، رهبران و اعضای آن اعدام، دستگیر و یا به
حبسهای طولانی محکوم میشوند. اعضای جبهة ملی هم همینطور یا از کشور
رفته و مقیم کشورهای دیگر میشوند. عملا پس از سال 32 فضای کشور یک فضای
پلیسی میشود و پس از یک دهه مجدداً این جو، فضای کشور را در بر میگیرد.»
دکتر زیبا کلام با اشاره به این که در این اثنا جنبش دانشجویی به
بیانی جلودار اعتراض است خاطر نشان کرد:«از این مقطع به بعد دیگر نباید
زیاد به دنبال گرایش های جهان بینی و فکری – سیاسیِ جنبش دانشجویی باشیم
چون جنبش دانشجویی به دلیل شرایطی که در کشور حکمفرماست تبدیل به یک حرکت
می شود و نقش اعتراضی دارد . شاید به همین دلیل است که 16 آذر 1332 اتفاق
میافتد و نیروهای نظامی وارد دانشگاه میشوند، در جریان تیراندازی سه نفر
از دانشجویان فنی شهید میشوند. نقطه آغاز حرکت اعتراضی اینجاست.»
وی معتقد است:«در دهه بعد از کودتای 28 مرداد دو نهاد دانشگاه و بازار،
برخلاف نهادهای دیگر مانند مطبوعات هرگز تسلیم نشدند. این دو کانون،
اعتصابات، اعتراضات و دستگیریهای بعدی شد. به تدریج جنبش دانشجویی از
حرکت صرف دانشجویی بیرون میآید و در جریان فرآیند تکامل آن عملاً بخش
عمدهای از مبارزه علیه رژیم شاه بر عهده جنبش دانشجویی است.»
نویسنده کتاب«عكس هاي يادگاري باجامعه مدني» افزود:«در دهه 40 به دنبال
سرکوب نهضت 15 خرداد و تبعید امام خمینی(ره) فضای کشور بسته و محدود
میشود. از اوایل دهه 40 جنبش دانشجویی به سمت مبارزه مسلحانه پیش میرود
زیرا به این نتیجه رسیدند که با روش مبارزه درون سیستم نمیتوان کار را به
جلو برد. مبارزه مسلحانه در دو بستر شکل میگیرد که در اواخر دهه چهل و
پنجاه یکی از آن بستر ها مارکسیسم است که ما آن را به عنوان چریکهای
فدایی خلق میشناسیم.»
دکتر صادق زیبا کلام یادآورشد:«گروه دوم، گروهی است که ملهم و متأثر از
افکار مرحوم بازرگان و آیت الله طالقانی بودهاند اما تدریجا به این
جمعبندی میرسد که با جهانبینی نهضت آزادی نمیتوان تحولی در ایران به
وجود آورد در نتیجه لایههای جوانتر نهضت که عمدتاً هم دانشجو بودند
سازمان مجاهدین را بوجود میآورند، البته درست است که سازمان اسلام گراست
اما در دهة 40 و 50 بیشتر جریانات مارکسیستی غالب است. سازمان مجاهدین هم
مقدار زیادی از ادبیات مارکسیستها وام میگیرد.»
وی ادامه داد:«مبارزه مسلحانه نتیجه عملی مهمی نداشت نتایج فرعی آن در
حقیقت مهمتر بودند. از سال 50 رژیم شاه با مبارزه مسلحانه مواجه شد که
برای آن جدید بود. مبارزهای چریکی که رژیم را غافلگیر کرد و این باعث
افزایش تعداد زندانیان سیاسی کشور شد. اگر تا سال 50 تعداد زندانیان 150
تا 200 نفر بود در اواخر سال 55 این عدد به بیش از 5 هزار نفر رسید که از
لحاظ جامعه شناسی 80درصد آنان دانشجو و کمتر از 10درصد روحانی و سایرین
نویسنده و روشنفکر بودند. پس از پیروزی انقلاب، جنبش دانشجویی به دو بخش
تقسیم شد بخشی که طرفدار انقلاب و جزئی از آن بودند. در موج اول مسئولین
جهاد سازندگی، سپاه عملاً دانجشویان هستند چه در شورای فرماندهی چه در
دادگاههای انقلاب.»
این فعال سیاسی ادامه داد:«بخش دیگری از جنبش دانشجویی که عمدتاً
طرفدار چپ و چریکهای فدایی خلق، سازمان مجاهدین و سایر گروههای
مارکسیستی بود به تدریج در برابر انقلاب ایستادند. در 30 خرداد سال 62
سازمان مجاهدین خلق اعلام مبارزه مسلحانه کرد. چریکهای فدایی خلق به دو
بخش تقسیم شدند، اقلیت و اکثریت، اکثریت عمدتاً به دنبال خط مشی حزب توده
رفتند، به این معنا که نظام اسلامی را به عنوان نظام ضد امپریالیستی و
نظامی که اگر چه از نظرشان کامل نبود اما متفاوت با رژیم شاه
میدیدند،قبول داشتند و به سمت فعالیت چریکی حرکت نکردند، اما اقلیت که
معتقد به مشی مسلحانه بود،فعالیت بسیار محدودی داشت که آن هم در سال 62 –
63 قطع شد.»
نماينده دولت مهندس بازرگان دركردستان اظهار داشت:«بخش دیگر جنبش که
اسلام گرا بود، عملا در رژیم و نظام اسلامی حل شد. این روند تا جنگ و
نهایتاً فوت امام خمینی(ره) و اوایل دهه 70 ادامه داشت. پس از آن به نظر
من جنبش دانشجویی وارد مرحله دیگری شد. این مرحله را باید مرحلهای بدانیم
که جنبش دانشجویی در سکون به سر میبرد به این علت که حتی همان بخش از
جنبش که اسلامگرا بود ، وارد حکومت و رژیم اسلامی شد و در اساس چپ گرا
بود. (البته جریان چپ نه به معنای مارکسیست بلکه به معنای چپی که امروز
شما میشناسید سازمان مجاهدین انقلاب و روحانیون مبارز، دفتر تحکیم وحدت،
یعنی چپی که اصلاح خواه هستند و اسلام خواه ولی ایدهها و آرمانهای
سوسیال دموکراتیک دارند).»
دکتر زیبا کلام با تاکید بر این که«جنبش دانشجویی از اواخر دهه 60 و
اوایل دهه 70 به علت سیاستهای آقای هاشمی رفسنجانی نمیتوانست با این
سیاستها همراهی کند» گفت:«بر این اساس به یکی از منتقدین و مخالفین
سیاستهای آقای هاشمی رفسنجانی تبدیل شد. جنبش دانشجویی تا قبل از انقلاب
که تکلیفش مشخص بود؛ حکومت، حکومتی خائن، وابسته و فاسد بود، لذا تنها
تفکر حاکم در دهه 40 و 50 پیروزی انقلاب بود. پس از 22 بهمن بخش
اسلامگرای جنبش محو حمایت از نظام جمهوری اسلامی شد، اما از اوایل دهه 70
جنبش دانشجویی این سیاستهای موجود را قبول نکرد.»
وی افزود:« از سویی با این نظام، همچون رژیم شاه نمیتوانست مبارزه کند
لذا این دوگانگی را میبینید از سویی با آن همراه نیست و از دیگر سو این
سیاستها را کسانی دنبال میکنند که رهبران آنان بوده و نمیتوانند
صراحتاً با آنها مبارزه کنند لذا جنبش دانشجویی وارد مرحلهای میشود که
این مرحله سکوت است. مقام معظم رهبری جمله معروفی داشتند "من نفرین میکنم
دستهایی را که میخواهند جنبش دانشجویی ساکت باشد" مشکل این بود که دست
توطئهای در کار نبود که بخواهد جنبش دانشجویی را غیر سیاسی کند جنبش
دانشجویی در نتیجه دو نیروی متضاد که حرکت میکرد به سمت سیاست صبر و
انتظار هدایت شد تا دوم خرداد.»
وی گفت: «در دوم خرداد، جنبش دانشجویی وارد فضای تازهای شد فضایی که
دیگر احساس میکرد زمان سیاستهای هاشمی رفسنجانی چه خوب و چه بد به پایان
رسید و حالا سخنی جدید و نو آمده، دوم خرداد صحبت از جامعه مدنی، حقوق
شهروندی بود و این گفتمان به گوش جنبش دانشجویی آشناتر بود تا گفتمانی که
به دنبال گسترش راه آهن و نفت بود، بنابراین اگر جنبش دانشجویی را از
عناصر مهم نهضت دوم خرداد بدانیم سخنی به گزاف نگفته ایم ولی اشکال اینجا
بود که جنبش دانشجویی خیلی بیشتر از ظرفیت این حرکت از آن انتظار داشت. و
این توقع در بین کردها، اقلیتها، زنان، مطبوعات، روشنفکران به وجود آمد و
این اجتناب ناپذیر بود زیرا پس از جنگ و دوران 8 ساله آقای رفسنجانی فضای
کشور یک باره از لحاظ سیاسی باز شد و بسیاری از مطالباتی که تا دیروز در
مورد آن صحبت نمیشد یا در سینه محبوس مانده بود نمود عینی یافت ولی کسی
نگفت آیا این انتظاراتی که شما از اصلاحات و دولت آقای خاتمی دارید قابلیت
بالفعل شدن دارد؟»
دکتر زیبا کلام ادامه داد:«این مباحث به گونهای مطرح شد که انتظاراتی
از نظام و انقلاب میرفت و بخشی از آن برآورده شده بود، اما بخشی دیگر با
بروز جنگ، عملکرد بنیصدر، سازمان مجاهدین نتوانست تا فرآیند دموکراسی
خواهی در ایران به راه خود ادامه دهد. این بخش از اهداف، پس از دوم خرداد
در جامعه مطالبه شد و انتظار میرفت حالا که نه بنی صدر هست نه سازمان
مجاهدین خلق این انتظارات برآورده شود. آنچه که به این انتظارات دامن زد
بسیاری از اصلاح طلبان بودند که بعضاً برای پاسخگویی به جناح مقابل و
همراه کردن مردم، گفتمانی را مطرح کردند که به این انتظارات و توقعات دامن
زد و این فاحشترین اشتباه دوم خرداد بود، حاصل چه شد؟»
وی تصریح کرد:«به لحاظ اجتماعی انتظارات و توقعات چه غلط و چه درست به
وجود آمد و دوم خرداد چون خارج از ظرفیت جامعه بود سرخوردگی و ناامیدی
ایجاد کرد و این فرهنگ بر اذهان و افکار که اوج آن در 3 تیر 84 بود غالب
شد . 17 میلیون به آقای احمدینژاد و 10 میلیون به آقای رفسنجانی رای
دادند ولی طیف عظیمی با صندوقهای رأی قهر کردند آمار دقیق نیست اما حدود
44 میلیون واجد شرایط در آن سال بود از این میان فقط 27 میلیون به پای
صندوقها رفتهاند دلیل واضح بود آنان که در سال 84 به پای صندوق نیامدند،
دلیلشان این بود که احساس میکردند توقعاتشان برآورده نشده است.»
وی با اشاره به اینکه" این احساس درست است ولی از جهاتی خطاست
"خاطرنشان کرد:«از سویی درست است چون حق بود یعنی محق بودند که احساس
سرخوردگی بکنند ولی عمل آنها عمل خطایی بود. دموکراسی با قهر کردن از
صندوق رأی به دست نمیآید، اگر فکر میکنید با شرکت نکردن در انتخابات
رویهای عوض میشود. آنها میگویند؛ 70 تا 80 درصد از واجدین شرایط در
انتخابات شرکت نکردهاند درنتیجه ما همه سیاستها را عوض کنیم تا مردم در
انتخابات شرکت کنند، سخت در اشتباه هستید،چون انتخابات مجلس هفتم نشان داد
که اگر فقط 1 درصد در انتخابات حاضر شوند با همان 1 درصد هم رئیس جمهور
انتخاب میشود هم مجلس و هم نهادها در انتخابات شوراها.»
نویسنده کتاب" ماچگونه ماشديم" ادامه داد:«در تهران نکته جالب این بود
که با 300 هزار رأی اعضا به عضویت شورای اسلامی شهر درآمدند خانم پروین
احمدینژاد خواهر آقای احمدینژاد با 300 هزار رأی عضو شورای شهر شد ولی
در تهران حدود 6 میلیون نفر واجد شرایط وجود داشت. در انتخابات مجلس هم
همینطور بود نفر اول کمتر از یک میلیون رأی آورد، یعنی یک ششم از واجدین
شرایط رأی دادند اما قاعده دموکراسی این است که نمیتوان گفت چون 90درصد
از مردم در انتخابات شرکت نکردهاند انتخابات باطل است.»
وی معتقد است« اوج سرخوردگی جنبش دانشجویی که از 76 به بعد با همة وجود
و توان وارد کارزار شد 18 تیر 78 بود. 18 تیر نقطه عطفی شد برای اینکه
جنبش دانشجویی عملاً از اصلاحات جدا شود و نه تنهااز اصلاحات جدا شد بلکه
وارد مرحله دیگری شد که دیگر جایز نیست از آن برهه زمانی به بعد، از لفظ
جنبش استفاده کنیم.»
دکتر زیبا کلام با اشاره به این نکته که برای معرفی نهضت دانشجویی
بگذارید مثالی بزنم افزود:«فکر کنیم اکنون مهر 76 است در دانشگاه علوم
سیاسی تهران، وقتی وارد دانشگاه میشوید میدیدید که اوج خبر است همه
روزنامه میخوانند، بیانیه میخوانند بسیج برنامه دارد، انجمن اسلامی
برنامهای دارد و واقعا پر جنب و جوش بود. یا مثلاً اگر دانشجویان این
دانشگاه میدانستند در دانشگاه فنی مناظرهای است بین آقای بادامچیان و
زیبا کلام خیلی از کلاسها اتوماتیک تعطیل میشد و بچهها به دانشکده فنی
میرفتند ولی اکنون اگر به همان دانشگاه علوم سیاسی بیایید و بگویید امروز
یکی از جناح راست و یکی از طرفداران آقای خاتمی مناظرهای دارند در مورد
انتخابات سال آینده، به تو میگویند، هنوز دنبال این حرفها هستی؟»
وی ادامه داد:«حالت غیر سیاسی شدن، جو دانشجویی را در برگرفته به نظر
من دانشجویان ما به شدت غیر سیاسی شدهاند، درست نمیدانم اکنون چه موضوعی
برای دانشجویان مهم است ولی یقین دارم که مسائل سیاسی دیگر دغدغه دانشجو
نیست، این مرحله ایی جدید است و من اکراه دارم که لفظ جنبش را برای آن به
کار برم خود شما در این مدتی که دانشجو بودهاید در فضایی دانشگاه تان
چقدر به لحاظ سیاسی جو دانشگاه را فعال دیدهاید؟ دانشگاه تهران، صنعتی
شریف، پلی تکنیک هم همین طور است شاید من اشتباه میکنم، شاید ماه دیگر
،دو ماه دیگر حرکات و تظاهرات گستردهای در دانشگاه به وجود آید وبگویم
اشتباه کردم واینها را ندیدم، اما چیزی که الآن دیده میشود اصلاً درست
نیست که ما از مقوله جنبش دانشجویی با این وصف کنیم.»
این استاد دانشگاه با طرح این پرسش که آیا اصلاً داشتن مقولهای به
عنوان جنبش دانشجویی درست است؟ خاطر نشان کرد:« آیا کشورهای توسعه یافته
دارای جنبش دانشجویی هستند یا اینکه نه.جنبش دانشجویی بیشتر در حکومتهایی
فعال است که توسعه سیاسی در آن شکل نگرفته و حکومتها، حکومتهای بستهای
هستند. زمانی جنبش دانشجویی ترکیه غوغا میکرد ولی آخرین باری که
دانشجویان ترک حرکت سیاسی انجام دادند کجا بود؟ معتقدم این که در ایران چه
بعد از انقلاب و چه قبل از انقلاب در دانشگاهها حرکتهایی بود، حکایت از
غیر عادی بودن جامعه ایران دارد، جامعهای که طبیعی باشد دانشگاه آن باید
به کار علم و دانش بپردازد، در ژاپن، فرانسه، آلمان اگر بررسی شود کسی در
محیط دانشگاه اصلاً کاری به مسائل سیاسی ندارد در محیط دانشگاه دانشجو به
دنبال درس و تحصیل علم است.»
صادق زیبا کلام خاطر نشان کرد:«انشجو در جامعه ما کم کم باید به دنبال
درس و تحقیق برود مثل کشورهای دیگر تکلیف کار سیاسی چه میشود؟ کار سیاسی
را احزاب و تشکلهای سیاسی باید انجام دهند، این جمعها میتواند در خارج
از دانشگاه باشد، احزاب سیاسی باید داعیهدار این کار شوند. اگر مطبوعات
آزاد باشد اگر رادیو و تلویزیون دولتی نباشد، احزاب و تشکلها قوی باشد
نیاز به این گونه گردهماییها در دانشگاهی که اساساً علوم کاربردی در آن
تدریس میشودنیست.»
منبع:ياري نيوز